عاقبت روزی کودکم پابه دنیامی نهد آن زمان خدای مهربان برمن نام شورانگیزمادرمی نهد
محمدیاسین جووونم پنجمین سالگردزمینی شدنت مبارک
سفربه کاشان ونصف جهان
سلااااااام به فرشته ها نازنینم محمدیاسین ومه یاس جوون چی شده چرادلخورید، ازمن ناراحت شدید مگه من چیکارکردم آهان فهمیدم فکرکنم به خاطراینکه دیر به دیربه وبمون سرمی زنم درسته الههههههی قربونتون برم این که ناراحتی نداره شماوروجکهامی دونیدکه من بیشتروقتموباشماخوشگلامی گذرونم کمتروقت می کنم بیام و به وبتون سربزنم حالابیایدآشتی کنیم میخوام ازسفرمون به کاشان براتون تعریف کنم من وبابایی جون تصمیم گرفتیم اواخراردیبهشت بریم کاشان برای دیدن مراسم گلابگیری یک روز قبل ازشروع سفرمون رفتیم باغ یکی ازدوستان باباومراسم توت خوری رابه جاآوردیم &n...
نویسنده :
مامانی
10:44
عید95
سلام به گلهای باغ زندگیمون محمدیاسین ومه یاس جوونم سال 94 باتموم خاطره های خوب وگاهی بد جای خودش وبه سال 95داد. سال تحویل ساعت هشت صبح بود من وبابایی تاصبح باهم بیدار موندیم وسال 94 روبدرقه کردیم وبه سال 95 خوش آمدگفتیم ان شاا...امسال سال خوب به دور ازغم وغصه برای همه باشه،الههههی آمین من هرروزشاکرخدای مهربون هستم به خاطرزندگیه خوبی که دارم ،همسرمهربونم ومخصوصافرشته های نازم که هرچه قدرخداروشکرکنم بازم کم وامیدوارم همسرخوب ومادر مهربون باشم که ان شاا...هستم خب بگذریم من عاشق بهارم خیلی فصل قشنگیه همه جاسرسبز ،پرازشکوفه است من وبابایی مسافرت رفتن وخیلی دوست داریم مخصوصا بابا ،تاچندروزتعطیل میشه حتما باید یه طرفی بره آب وهوا...
نویسنده :
مامانی
11:43
مسافرت قشم(شب یلدا94)
سلام به فرشته های نازنینم ببخشید که دیر به دیربه وبلاگمون سرمیزنم بهم حق بدید خیلی ماشاا...شماوروجکها پرانرژید منم مجبورم پابه پای شما خرابکاریهاتونوجبران کنم . مخصوصا مه یاس خانوم که حتی اجازه نمیده پای سیستم بشینم وقتی مییام به وب سربزنم شیطون خانوم مییاد دکمه پاور ومیزنه وبهم نیگاه میکنه میخنده یعنی مامان پاشو بامن بازی کن منم اطاعت امرمیکنم پامیشم میرم باخانوم طلا بازی کنم سرتون دردنیارم محمدیاسین ومه یاس جوونی من وبابایی چندماه پیش یعنی اواخرآذرماه تصمیم گرفتیم ،بریم جزیره زیبای قشم وشب یلداروتواین جزیره قشنگ باشیم که این امرمیسرشد. وما روزبیست ونهم آذرباماشین خودمون به سمت جزیره قشم حرکت کردیم وشب یلدار...
نویسنده :
مامانی
23:06
دخمل شیطون بلا
سلام به گلهای باغ زندگیه من وبابایی محمدیاسین ومه یاس جوونی ببخشیدبازم دیراومدم تامطلبه جدیدبذارم به خاطراینکه ماشاا...شماوروجکهاخیلی شیطون بلایید، محمدیاسین جوون توروبایدحلوا حلواکنم روسرم بذارم این دخمله شیطون دست توروازپشت بسته معلمه توهم شده ،شیطونی هاشوبه توهم یادمیده،شماهم مثل یک شاگردخوب به آموزشهای آبجی جون توجه میکنی ودوتایی خونه روبه هم میریزید منم مجبورم خرابکاریهایه شماروجمع وجورکنم. مه یاس جوونی ماشاا...خیلی فعالی بعدازپاگذاشتن به یازده ماهگی شروع به راه رفتن به طورمستقل کردی دخمله گلم اولین مرواریدسفیدتوهشتم مهر،اونم ازفک بالا درآوردی که تاامروزشش تادندون داری چهارتافک بالا ودوتا فک پایین ولی دندونها...
نویسنده :
مامانی
15:48
مه یاس جووونی اولین سالگردزمینی شدنت مبارررک
تعطیلاته تابستون
سلااااااااام به فرشته های کوچولوم؛ ببخشیدخیلی وقته به وبلاگتون سرنزدم ....فکرنکنیدتنبل شدم ،ماشاا....شماوروجکها هرروزکه بزرگترمیشیدمسئولیتتونم بیشترمیشه البته یه کوچولوهم سرم به فضامجازی (لاین وتلگرام)گرم بوده ولی باورکنیدبه خاطرشما مدام گوشیموخاموش می کنم که بیشتربه شمابرسم. خب حالابریم سراصل مطلب : اوایل شهریور رفتیم سبزوار،آخه عروسیه نوه عموی بابا ؛آرزوجووون بودهمه ی فامیل بابایی جمع بودن عمومصطفی شونم اومده بودن ،کلی خوش گذشت . ازسبزوارم بادخترعموی بابا وشوهرش رفتیم مشهد ؛مه یاس جووونی عزیزدلم تواولین بار که اومدی زیارت امام رضا(ع) زیارتت قبول ولی خیلی اذیت کردی ،من حتی نتونستم برم زیارت،محمدیاسین جوونم...
نویسنده :
مامانی
11:37