زندگی عاشقانمونزندگی عاشقانمون، تا این لحظه: 15 سال و 10 ماه و 19 روز سن داره
محمد یاسین جوونمحمد یاسین جوون، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 8 روز سن داره
مه یاس جوونمه یاس جوون، تا این لحظه: 9 سال و 5 ماه و 19 روز سن داره

الماس های درخشان زندگی مامان وبابا

      عاقبت روزی کودکم پابه دنیامی نهد                         آن زمان خدای مهربان برمن نام شورانگیزمادرمی نهد

 

سفربه کاشان ونصف جهان

سلااااااام به فرشته ها نازنینم محمدیاسین ومه یاس جوون   چی شده چرادلخورید، ازمن ناراحت شدید مگه من چیکارکردم آهان فهمیدم فکرکنم به خاطراینکه دیر به دیربه وبمون سرمی زنم درسته الههههههی قربونتون برم این که ناراحتی نداره شماوروجکهامی دونیدکه من بیشتروقتموباشماخوشگلامی گذرونم کمتروقت می کنم بیام و به وبتون سربزنم حالابیایدآشتی کنیم میخوام ازسفرمون به کاشان براتون تعریف کنم من وبابایی جون تصمیم گرفتیم اواخراردیبهشت بریم کاشان برای دیدن مراسم گلابگیری یک روز قبل ازشروع سفرمون رفتیم باغ یکی ازدوستان باباومراسم توت خوری رابه جاآوردیم          &n...
30 تير 1395

عید95

سلام به گلهای باغ زندگیمون محمدیاسین ومه یاس جوونم سال 94 باتموم خاطره های خوب وگاهی بد جای خودش وبه سال 95داد. سال تحویل ساعت هشت صبح بود من وبابایی تاصبح باهم بیدار موندیم وسال 94 روبدرقه کردیم وبه سال 95 خوش آمدگفتیم ان شاا...امسال سال خوب به دور ازغم وغصه برای همه باشه،الههههی آمین من هرروزشاکرخدای مهربون هستم به خاطرزندگیه خوبی که دارم ،همسرمهربونم ومخصوصافرشته های نازم که هرچه قدرخداروشکرکنم بازم کم وامیدوارم همسرخوب ومادر مهربون باشم که ان شاا...هستم خب بگذریم من عاشق بهارم خیلی فصل قشنگیه همه جاسرسبز ،پرازشکوفه است من وبابایی مسافرت رفتن وخیلی دوست داریم مخصوصا بابا ،تاچندروزتعطیل میشه حتما باید یه طرفی بره آب وهوا...
14 ارديبهشت 1395

مسافرت قشم(شب یلدا94)

سلام به فرشته های نازنینم ببخشید که دیر به دیربه وبلاگمون سرمیزنم بهم حق بدید خیلی ماشاا...شماوروجکها پرانرژید منم مجبورم پابه پای شما خرابکاریهاتونوجبران کنم . مخصوصا مه یاس خانوم که حتی اجازه نمیده پای سیستم بشینم وقتی مییام به وب سربزنم شیطون خانوم مییاد دکمه پاور ومیزنه وبهم نیگاه میکنه میخنده یعنی مامان پاشو بامن بازی کن منم اطاعت امرمیکنم پامیشم میرم  باخانوم طلا بازی کنم سرتون دردنیارم محمدیاسین ومه یاس جوونی من وبابایی چندماه پیش یعنی اواخرآذرماه تصمیم گرفتیم ،بریم جزیره زیبای قشم وشب یلداروتواین جزیره قشنگ باشیم که این امرمیسرشد. وما روزبیست ونهم آذرباماشین خودمون به سمت جزیره قشم حرکت کردیم وشب یلدار...
29 فروردين 1395

دخمل شیطون بلا

سلام به گلهای باغ زندگیه من وبابایی محمدیاسین ومه یاس جوونی ببخشیدبازم دیراومدم تامطلبه جدیدبذارم  به خاطراینکه ماشاا...شماوروجکهاخیلی شیطون بلایید،  محمدیاسین جوون توروبایدحلوا حلواکنم روسرم بذارم این دخمله شیطون دست توروازپشت بسته معلمه توهم شده ،شیطونی هاشوبه توهم یادمیده،شماهم مثل یک شاگردخوب به آموزشهای آبجی جون توجه میکنی ودوتایی خونه روبه هم میریزید منم مجبورم خرابکاریهایه شماروجمع وجورکنم. مه یاس جوونی ماشاا...خیلی فعالی بعدازپاگذاشتن به یازده ماهگی شروع به راه رفتن به طورمستقل کردی دخمله گلم اولین مرواریدسفیدتوهشتم مهر،اونم ازفک بالا درآوردی که تاامروزشش تادندون داری چهارتافک بالا ودوتا فک پایین ولی دندونها...
20 دی 1394

تعطیلاته تابستون

سلااااااااام به فرشته های کوچولوم؛ ببخشیدخیلی وقته به وبلاگتون سرنزدم ....فکرنکنیدتنبل شدم ،ماشاا....شماوروجکها هرروزکه بزرگترمیشیدمسئولیتتونم بیشترمیشه البته یه کوچولوهم سرم به فضامجازی (لاین وتلگرام)گرم بوده ولی باورکنیدبه خاطرشما مدام گوشیموخاموش می کنم که بیشتربه شمابرسم. خب حالابریم سراصل مطلب : اوایل شهریور رفتیم سبزوار،آخه عروسیه نوه عموی بابا ؛آرزوجووون بودهمه ی فامیل بابایی جمع بودن عمومصطفی شونم اومده بودن  ،کلی خوش گذشت . ازسبزوارم بادخترعموی بابا وشوهرش رفتیم مشهد ؛مه یاس جووونی عزیزدلم تواولین بار که اومدی زیارت امام رضا(ع) زیارتت قبول ولی خیلی اذیت کردی ،من حتی نتونستم برم زیارت،محمدیاسین جوونم...
27 آبان 1394